bastardized
/ˈbæstədaɪz/

معنی

(verb transitive) حرامزاده خواندن، فاسدکردن، پست شدن

دیکشنری

بی نظیر
فعل
bastardizeحرامزاده خواندن
grovel, bastardizeپست شدن
corrupt, addle, bastardize, canker, debauch, depraveفاسد کردن

ترجمه آنلاین

حرامزاده

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.