barefaced
معنی
گستاخ، بی شرم، پر رو، روباز
سایر معانی: بی حیا، وقیح، بی پروا، با صورت آشکار، روی باز، بی حجاب، بدون ریش و سبیل، آشکار، باز، گستا، بیشره، بیحیا، روگشاده
سایر معانی: بی حیا، وقیح، بی پروا، با صورت آشکار، روی باز، بی حجاب، بدون ریش و سبیل، آشکار، باز، گستا، بیشره، بیحیا، روگشاده
دیکشنری
بدون شک
صفت
shameless, unabashed, brazen, immodest, barefaced, malapertبی شرم
saucy, cheeky, brassy, nervy, immodest, barefacedپر رو
open, barefaced, hypaethralروباز
perky, insolent, rude, impudent, bold, barefacedگستاخ
ترجمه آنلاین
برهنه شد
مترادف
apparent ، arrant ، audacious ، blatant ، blunt ، bold ، brash ، brassy ، brazen ، candid ، clear ، flagrant ، frank ، glaring ، immodest ، impudent ، insolent ، manifest ، naked ، obvious ، palpable ، temerarious ، transparent ، unabashed ، unconcealed