banquet
معنی
ضیافت، مهمانی، بزم، سور، مهمان کردن
سایر معانی: در ضیافت شام خوردن، خوراک شاهوار خوردن، خوراک جور واجور و خوب، مهمانی رسمی (به افتخار کسی معمولا همراه با نطق و نوشیدن به سلامتی)، (به افتخار کسی) مهمانی دادن
سایر معانی: در ضیافت شام خوردن، خوراک شاهوار خوردن، خوراک جور واجور و خوب، مهمانی رسمی (به افتخار کسی معمولا همراه با نطق و نوشیدن به سلامتی)، (به افتخار کسی) مهمانی دادن
دیکشنری
ضیافت
اسم
banquet, feast, repast, hospitalityضیافت
party, banquet, dinner, feast, reception, regaleمهمانی
banquet, party, shindig, festivity, shindyبزم
party, banquetسور
فعل
banquet, guest, invite, treatمهمان کردن
ترجمه آنلاین
ضیافت