bandy
معنی
چوگان سر کج، چوگان بازی، چنبری، کچ، خط خط، مخطط یا راهراه، بحی کردن، رد و بدل کردن، اینسو و انسو پرت کردن
سایر معانی: فرستادن و (در مقابل) دریافت کردن، مبادله کردن، (شایعات و حرف های مفت را) تکرار کردن، پراکندن، حرف رد و بدل کردن، بگومگو کردن، (ورزش) بندی (نوعی بازی شبیه فیلد هاکی که در بخشی از اروپا رواج دارد)، چوگان این بازی (که سرش خمیده است)، بحک کردن
سایر معانی: فرستادن و (در مقابل) دریافت کردن، مبادله کردن، (شایعات و حرف های مفت را) تکرار کردن، پراکندن، حرف رد و بدل کردن، بگومگو کردن، (ورزش) بندی (نوعی بازی شبیه فیلد هاکی که در بخشی از اروپا رواج دارد)، چوگان این بازی (که سرش خمیده است)، بحک کردن
دیکشنری
گیم پلی
اسم
bandyچوگان سر کج
polo, bandy, polo stickچوگان بازی
فعل
bandyرد و بدل کردن
argue, bandy, discuss, dissert, quarrelبحی کردن
bandyاینسو و انسو پرت کردن
صفت
bandy, circular, curved, round, toricچنبری
bandyکچ
bandy, striped, stripyخط خط
bandyمخطط یا راهراه
ترجمه آنلاین
باندی