معنی

پختن، طبخ کردن
سایر معانی: (در کوره یا تنور) پختن (نان یا آجر و غیره)، برشتن، تافتن، آجرپزی کردن، تافته شدن، طبخ کردن یا شدن، تفتن، در فر پختن، تنوری کردن، (با هوای گرم) خشک کردن، خشکیدن، پخت، (بیش از حد) حمام آفتاب گرفتن، (خود را) زیر آفتاب سوزاندن، (مهجور) خشک و سفت شدن، کبره بستن، (امریکا) مهمانی که در آن غذاهای فرپز سرو می شود، طب  کردن

دیکشنری

پختن
فعل
cook, bake, anneal, decoct, scallop, shirrپختن
bake, cookطبخ کردن

ترجمه آنلاین

پختن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.