معنی

جایزه، رای، اجر، مژدگانی، انعام، اعطا کردن، سپردن، امانت گذاردن
سایر معانی: (در مورد کمک هزینه ی تحصیلی یا پاداش یا جوایز استحقاقی) اعطا، بخشش، اعطائیه، (معمولا در اثر امتحان یا کنکور یا مسابقه) اعطا کردن، بخشیدن، دادن، فتوی دادن، مقرر کردن، حکم (قاضی یا میانجی)، قرار، مقرر داشتن
[حقوق] حکم صادر کردن، اعطا کردن، واگذار کردن، حکم، قرار، رای
[ریاضیات] مشخص کردن

دیکشنری

جایزه
اسم
prize, award, bonus, reward, trophy, premiumجایزه
vote, opinion, verdict, judgment, sentence, awardرای
reward, wage, remuneration, award, defrayal, punishmentاجر
reward, awardمژدگانی
tip, gratuity, reward, prize, bonus, awardانعام
فعل
grant, award, vest, vouchsafe, patentاعطا کردن
deposit, entrust, consign, commit, intrust, awardسپردن
consign, awardامانت گذاردن

ترجمه آنلاین

جایزه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.