معنی
پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن
سایر معانی: استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیمت و غیره) مطالبه کردن، نیاز داشتن، دنبال (دردسر وغیره) بودن
[برق و الکترونیک] amplitude-shift keying-کلید زنی انتقال دامنه ای [ ای اس کا] نوعی روش ارسال داده ها که در آن سیگنال خروجی از کامپیوتر یا دیگر پایانه ها دارای سطوح دامنه ی قطع و وصل شده ای از حامل موج سینوسی است .
[ریاضیات] پرسیدن، سئوال کردن
سایر معانی: استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیمت و غیره) مطالبه کردن، نیاز داشتن، دنبال (دردسر وغیره) بودن
[برق و الکترونیک] amplitude-shift keying-کلید زنی انتقال دامنه ای [ ای اس کا] نوعی روش ارسال داده ها که در آن سیگنال خروجی از کامپیوتر یا دیگر پایانه ها دارای سطوح دامنه ی قطع و وصل شده ای از حامل موج سینوسی است .
[ریاضیات] پرسیدن، سئوال کردن
دیکشنری
پرسیدن
فعل
ask, question, inquire, queryپرسیدن
want, ask, desire, solicit, wish, requireخواستن
ask, inquireسوال کردن
ask, inquireجویا شدن
seek, ask, bag, demand, request, searchطلب کردن
seek, request, summon, ask, invite, searchطلبیدن
invite, ask, bidدعوت کردن
debrief, question, inquire, askپرسش کردن
ask, get information, learnخبر گرفتن
beg, beg, ask, pray, requestخواهش کردن
askبرای چیزی بی تاب شدن
ترجمه آنلاین
بپرسید
مترادف
buzz ، canvass ، catechize ، challenge ، cross examine ، demand ، direct ، enjoin ، examine ، give the third degree ، go over ، grill ، hit ، hunt for ، inquire ، institute ، interrogate ، investigate ، needle ، pick one's brains ، pop the question ، pry into ، pump ، put the screws to ، put through the wringer ، query ، quiz ، request ، roast ، sweat