معنی

دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن
سایر معانی: وابسته دانستن، اسناد کردن، منتسب کردن، از آن کسی دانستن، حمل کردن بر، رونویس بردار
[ریاضیات] نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن

دیکشنری

مستند
فعل
attribute, ascribe, impute, attach, creditنسبت دادن
ascribeاسناد دادن
know, learn, knew, have, con, ascribeدانستن
carry, transport, bear, haul, portage, ascribeحمل کردن
ascribeکاتب
ascribe, transcribeرونوشت برداشتن