معنی

معطر، خوشبو، بودار، گیاه خوشبو
سایر معانی: دارای بوی تند، پر رایحه، گیاه یا ماده ی خوشبو، بوی افزار، (شیمی) ترکیب آروماتیک (که مولکول های آن دارای کربن است)، ترکیبات حلقوی (مثل بنزن)
[شیمی] ترکیب آروماتیک (که مولکول هاى آن داراى کربن است )، ترکیبات حلقوى (مثل بنزن )1- خوشبو، معطر 2- داراى بوى تند، پر رایحه 3- گیاه یا ماده ى خوشبو، بوى افزار 4- بوى آفرین
[مهندسی گاز] معطر، حلقوی
[نساجی] ترکیبات حلقوی - بودار - آروماتیک - معطر

دیکشنری

معطر
صفت
aromatic, fragrant, scented, perfumed, spicy, redolentمعطر
fragrant, aromatic, rosy, balmy, scentedخوشبو
odorous, aromatic, smelly, redolent, odoriferousبودار
aromaticگیاه خوشبو

ترجمه آنلاین

معطر

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.