appointment
معنی
کار، انتصاب، قرار ملاقات، وعده ملاقات، گماشت، منصب، وقت تعیین شده
سایر معانی: گماشتن، گمارش، نصب، (بر) گماشته، منصوب، وقت ملاقات، وعده ی ملاقات، وقت یا قرار قبلی، (جمع) اسباب، اثاثیه، مبل و وسایل منزل، شغل، پست، مقام، تعیین
سایر معانی: گماشتن، گمارش، نصب، (بر) گماشته، منصوب، وقت ملاقات، وعده ی ملاقات، وقت یا قرار قبلی، (جمع) اسباب، اثاثیه، مبل و وسایل منزل، شغل، پست، مقام، تعیین
دیکشنری
وقت ملاقات
اسم
appointment, ordinationانتصاب
appointment, assignation, trystقرار ملاقات
appointmentوعده ملاقات
duty, appointmentگماشت
work, job, labor, task, function, appointmentکار
office, post, appointmentمنصب
appointmentوقت تعيين شده
ترجمه آنلاین
قرار ملاقات
مترادف
assignation ، assignment ، blind date ، consultation ، date ، engagement ، errand ، gig ، interview ، invitation ، meet ، rendezvous ، session ، tryst ، zero hour