apparent
معنی
معلوم، ظاهر، مسلم، اشکار، پیدا، واری مسلم
سایر معانی: آشکار، هویدا، ظاهری، صوری، وانمودین، مبرهن، به آسانی قابل درک یا رویت، نمایان، واضح، وارک مسلم
[برق و الکترونیک] ظاهری
[بهداشت] آشکار
[حقوق] ظاهر، واضح، آشکار
[ریاضیات] ظاهری، ظاهر، آشکار، شفاف، پیدا
سایر معانی: آشکار، هویدا، ظاهری، صوری، وانمودین، مبرهن، به آسانی قابل درک یا رویت، نمایان، واضح، وارک مسلم
[برق و الکترونیک] ظاهری
[بهداشت] آشکار
[حقوق] ظاهر، واضح، آشکار
[ریاضیات] ظاهری، ظاهر، آشکار، شفاف، پیدا
دیکشنری
آشکار
صفت
apparent, outward, external, exterior, outside, manifestظاهر
clear, given, apparent, certain, active, definiteمعلوم
certain, sure, incontrovertible, definite, apparent, undoubtedمسلم
clear, manifest, obvious, plain, apparent, flagrantاشکار
visible, evident, phenomenal, apparent, clear, transparentپیدا
apparentواری مسلم
ترجمه آنلاین
آشکار
مترادف
credible ، illusive ، illusory ، likely ، ostensible ، outward ، plausible ، possible ، probable ، semblant ، specious ، superficial ، supposed ، suppositious