antipathy
معنی
انزجار، احساس مخالف، نا سازگاری
سایر معانی: بیزاری، پادسوهش، پادانگیزه، ناهمدردی، چیز یا شخص مورد بیزاری
سایر معانی: بیزاری، پادسوهش، پادانگیزه، ناهمدردی، چیز یا شخص مورد بیزاری
دیکشنری
انزجار
اسم
disgust, antipathy, abhorrence, nausea, phobia, piqueانزجار
antipathyاحساس مخالف
incompatibility, conflict, repugnance, incongruity, inconsistency, antipathyنا سازگاری
ترجمه آنلاین
ضدیت
مترادف
abhorrence ، allergy ، animosity ، animus ، antagonism ، aversion ، avoidance ، bad blood ، contrariety ، distaste ، dyspathy ، enmity ، escape ، eschewal ، evasion ، hate ، hatred ، hostility ، ill will ، incompatibility ، loathing ، opposition ، rancor ، repellency ، repugnance ، repulsion