معنی

تحلیل کردن، جدا کردن، تجزیه کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کرد ن
سایر معانی: تجزیه و تحلیل کردن، فراکافت کردن، فروگشودن، واکافت کردن، (دستور زبان) جمله را به اجزای خود تقسیم کردن، به دقت آزمودن، (روان شناسی) روانکاوی کردن، (شیمی) محلول یا ترکیبی را فراکافت (تجزیه و تحلیل) کردن، از طریق شیمی فراکافتی شناسایی کردن، موشکافی کردن، پاره پاره کردن
[برق و الکترونیک] تجزیه کردن
[نساجی] تجزیه کردن
[ریاضیات] تجزیه و تحلیل کردن

دیکشنری

تجزیه و تحلیل
فعل
analyze, excavate, drag, rummage, analyseکاویدن
analyze, analyseتحلیل کردن
decompose, break down, parse, analyze, dismember, abstractتجزیه کردن
analyze, analyseجزئيات را مطالعه کردن
dissect, analyze, anatomize, analyseتشریح کردن
analyze, analyseبا تجزیه ازمایش کردن
analyze, analyseفرگشایی کرد ن
separate, unzip, disconnect, detach, intercept, analyzeجدا کردن

ترجمه آنلاین

تجزیه و تحلیل کنید

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.