ambassador
/æmˈbæsədər/

معنی

سفیر، ایلچی، پیک، مامور رسمی یک دولت
سایر معانی: سفیرکبیر، فرستاده، فرستاده ی ویژه، نماینده یا مامور رسمی
[حقوق] سفیر

دیکشنری

سفیر
اسم
ambassador, embassador, legateسفیر
legate, envoy, ambassador, embassador, envoiایلچی
courier, messenger, nuncio, ambassador, mercury, peonپیک
ambassadorمامور رسمی یک دولت

ترجمه آنلاین

سفیر

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.