ailment
معنی
درد، ناراحتی، بیماری مزمن
سایر معانی: ناخوشی (ممتد)، بیمار گونگی، علیلی، کسالت، رنجوری، آزار، طب بیماری مزمن
[زمین شناسی] بیماری مزمن، درد، ناراحتی
سایر معانی: ناخوشی (ممتد)، بیمار گونگی، علیلی، کسالت، رنجوری، آزار، طب بیماری مزمن
[زمین شناسی] بیماری مزمن، درد، ناراحتی
دیکشنری
ناراحتی
اسم
discomfort, inconvenience, irritation, disturbance, ailment, discomfitureناراحتی
pain, ache, agony, distress, affliction, ailmentدرد
ailmentبیماری مزمن
ترجمه آنلاین
بیماری
مترادف
ache ، bug ، complaint ، condition ، disease ، disorder ، dose ، flu ، illness ، indisposition ، infirmity ، malady ، syndrome