معنی

شناور، در حرکت
سایر معانی: بر روی آب، سیل زده، آب گرفته، شایع، زبانزد، پابرجا، برقرار، روی پای خود، بر عرشه ی کشتی، در دریا، سرگردان، دستخوش امواج

دیکشنری

شناور
قید
agog, afloat, astirدر حرکت
صفت
floating, buoyant, afloat, adrift, free-swimmingشناور

ترجمه آنلاین

شناور

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.