معنی

حاصل کردن، از عهده برامدن، تهیه کردن، دادن، موجب شدن، استطاعت داشتن
سایر معانی: (معمولا با can یا be able) استطاعت داشتن، بضاعت داشتن، وسع مالی داشتن، قدرت مالی (برای خرید یا خرج) داشتن، (معمولا با can) انجام کاری بدون عواقب ناخوشایند

دیکشنری

استطاعت داشتن
فعل
give, give, grant, admit, impute, affordدادن
obtain, acquire, afford, generate, getحاصل کردن
cater, provide, furnish, process, purvey, affordتهیه کردن
cause, afford, bring, entail, evince, inureموجب شدن
cope, tackle, acquit, afford, answerاز عهده برامدن
affordاستطاعت داشتن

ترجمه آنلاین

استطاعت

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.