adventitious
معنی
عارضی، اکتسابی، الحاقی، غیر موروثی
سایر معانی: غیر اساسی، اتفاقی، اضافه شده، (گیاه شناسی) نابجا، نابجا، خارجی
[حقوق] اتفاقی، بادآورده، غیر موروثی
سایر معانی: غیر اساسی، اتفاقی، اضافه شده، (گیاه شناسی) نابجا، نابجا، خارجی
[حقوق] اتفاقی، بادآورده، غیر موروثی
دیکشنری
سرنوشت
صفت
adventitious, acquisitiveاکتسابی
accidental, incidental, adventitious, casual, essential, not substantialعارضی
adjoint, adjunct, appendant, adventitiousالحاقی
adventitiousغیر موروثی
ترجمه آنلاین
تصادفی