adolescent
/ˌædəˈlesənt/

معنی

نوجوان، جوان، بالغ، رشید
سایر معانی: کم تجربه، خام، خام دست، وابسته به نوجوانی، بالغ (از سن بلوغ تا حدود بیست و یک سالگی)
[بهداشت] نوجوان

دیکشنری

نوجوانان
اسم
teenager, adolescent, juvenile, youngster, stripling, younkerنوجوان
صفت
young, youthful, adolescent, boyishجوان
adult, mature, adolescent, ripe, full, majorبالغ
adolescent, highرشید

ترجمه آنلاین

نوجوان

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.