معنی

هم دست، کمک، یار، دستیار، معاون استاد، الحاقی
سایر معانی: مشوق، ضمیمه، معاون
[برق و الکترونیک] الحاقی
[ریاضیات] الحاقی، پیوند، معاون، وابسته، اضافه کردن

دیکشنری

همسایه
اسم
help, aid, assistance, helping, support, adjointکمک
sweetheart, friend, partner, helper, alter ego, adjointیار
assistant, adjoint, suffraganدستیار
adjointمعاون استاد
accomplice, collaborator, complice, adjoint, aid, associateهم دست
صفت
adjoint, adjunct, appendant, adventitiousالحاقی

ترجمه آنلاین

الحاق

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.