adjective
معنی
صفت، وصفی، وابسته، تابع
سایر معانی: (دستور زبان)، صفت (که اسم را وصف می کند مثل ((خوب)) در عبارت a good man)، فروزه، وابسته به صفت، عمل کننده مثل صفت، فرعی
سایر معانی: (دستور زبان)، صفت (که اسم را وصف می کند مثل ((خوب)) در عبارت a good man)، فروزه، وابسته به صفت، عمل کننده مثل صفت، فرعی
دیکشنری
صفت
اسم
attribute, adjective, quality, epithet, qualification, determinativeصفت
صفت
dependent, affiliate, related, interdependent, attached, adjectiveوابسته
descriptive, adjectival, ordinal, adjectiveوصفی
dependent, subordinate, subservient, amenable, subsidiary, adjectiveتابع
ترجمه آنلاین
صفت
مترادف
accessory ، additional ، adjunct ، adnoun ، attribute ، attributive ، dependent ، descriptive ، identifier ، modifier ، qualifier