adjacency : نزدیکی، مجاورت، قرب جوار [ریاضیات] مجاورت، نزدیکی، همسایگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نزدیکی، مجاورت، جوار
مجاورت، نزدیکی، قرب جوار سایر معانی: همسایگی، در حوالی بودن، هم کناری [ریاضیات] همجواری، مجاورت، همسایگی
[ریاضیات] ساختار مجاورتی
[ریاضیات] جدول مجاورت
(هندسه) زوایای مجاور (که یک خط میانی مشترک دارند)، گوشه های هم کنار [نساجی] دو زاویه مجاور [ریاضیات] زوایای مجاور
[برق و الکترونیک] گزینندگی کانال مجاور توانایی کی گیرنده در رد سیگنالهای مربوط به کانالهای مجاور ایستگاه مورد نظر .
[شیمی] نقطه های مجاور [ریاضیات] نقطه ی مجاور
[نفت] سنگ مجاور
ضلعهای مجاور [ریاضی] دو ضلع منتهی به یک رأس در یک چندضلعی
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.