معنی

توافق، رضایت، الحاق، چسبیدن، طرفداری، الصاق، دوسیدگی، چسبیدگی، انضمام، قبول عضویت، کشش سطحی، هم بستگی، الحاق دولتی به یک پیمان
سایر معانی: چسبش، هم چسبی، به هم چسبیدگی، دوسش، برچسبیدگی، وفاداری، پیروی صمیمانه، (پزشکی) به هم چسبیدگی اعضای مختلف، بافت های زائدی که اعضا را به طور نابهنجاری به هم وصل می کنند، موافقت، طب اتصال و پیوستگی غیر طبیعی سطوح در اماس، امیزش و بهم امیختگی طبیعی قسمتهای مختلف، الحاق دولتی به یک پیم
[شیمی] چسبندگی، نیروى چسبش، دوسش
[عمران و معماری] چسبندگی - برچسبی - چسبیدگی - گیرش - دگرچسب
[مهندسی گاز] چسبندگی
[بهداشت] چسبندگی
[نساجی] چسبندگی - کشش سطحی - قدرت چسبندگی - نیروی جاذبه بین مولکولی - پیوستگی
[ریاضیات] چسبیدگی، نیروی جاذبه، نیروی ربایش، چسبندگی
[معدن] چسبندگی (فلوتاسیون)
[خاک شناسی] دگرچسبی
[نفت] چسبندگی
[پلیمر] چسبندگی
[آب و خاک] اتصال مولکولهای آب به ذرات جامد

دیکشنری

چسبندگی
اسم
adhesion, adherenceچسبیدن
interpolation, incorporation, concatenation, insertion, inset, adhesionالحاق
adhesion, coherence, coherency, inherence, inherencyچسبیدگی
support, advocacy, favoritism, adherence, siding, adhesionطرفداری
attachment, sticking, adherence, adhesionالصاق
satisfaction, consent, contentment, acquiescence, euphoria, adhesionرضایت
annexation, integration, adhesionانضمام
adhesionقبول عضویت
agreement, compromise, settlement, accord, accord, adhesionتوافق
adhesionکشش سطحی
adherence, adhesionدوسیدگی
correlation, solidarity, cohesion, adhesion, sodalityهم بستگی
adhesionالحاق دولتی به یک پیمان

ترجمه آنلاین

چسبندگی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.