معنی

موافق، طرفدار، پیرو، هواخواه، بهم چسبیده، تابع
سایر معانی: وفادار، هوادار، چسبنده، چسبیده، (گیاه شناسی) به هم چسبیده، هم روی
[ریاضیات] چسبیده

دیکشنری

پایبند
اسم
advocate, adherent, sympathizer, aficionado, partisan, bigotطرفدار
follower, disciple, satellite, impersonator, adherent, cohortپیرو
aficionado, enthusiast, devotee, adherent, discipleهواخواه
sympathizer, adherent, discipleموافق
صفت
concrete, adherent, impactedبهم چسبیده
dependent, subordinate, subservient, amenable, subsidiary, adherentتابع

ترجمه آنلاین

وابسته

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.