adduce
معنی
گفتن، استشهاد کردن، احضار کردن
سایر معانی: شاهد آوردن، به عنوان دلیل ذکر کردن، برهان آوردن، برای اثبات ذکر کردن، استناد کردن، برای مثال گفتن، اقامه ی دلیل کردن، اقامهی دلیل کردن darwin adduced the fossil record as proof for his theory داروین از تاریخ فسیلها برای اثبات نظریهی خود استفاده کرد then he adduced new evidence سپس گواه جدیدی را اقامه کرد
[حقوق] اقامه کردن دلیل، استناد کردن، ذکر کردن، نقل کردن، ارائه دادن
سایر معانی: شاهد آوردن، به عنوان دلیل ذکر کردن، برهان آوردن، برای اثبات ذکر کردن، استناد کردن، برای مثال گفتن، اقامه ی دلیل کردن، اقامهی دلیل کردن darwin adduced the fossil record as proof for his theory داروین از تاریخ فسیلها برای اثبات نظریهی خود استفاده کرد then he adduced new evidence سپس گواه جدیدی را اقامه کرد
[حقوق] اقامه کردن دلیل، استناد کردن، ذکر کردن، نقل کردن، ارائه دادن
دیکشنری
اضافه کردن
فعل
say, tell, utter, adduce, declare, tongueگفتن
adduceاستشهاد کردن
call up, summon, evoke, adduce, call, inviteاحضار کردن
ترجمه آنلاین
استناد کنند