addition
معنی
سرک، افزایش، ضمیمه، اضافه، جمع، لقب، متمماسم، اسم اضافی، ترکیب چند ماده با هم
سایر معانی: (حساب) جمع، اضافه شدن، افزودگی، هر چیز اضافه شده یا الحاق شده به چیز دیگر، الحاقی، اضافی، عنوانی که بعد از اسم فامیل می آید (مثلا : جناب آقای جان اسمیت .john smith, esq)
[حسابداری] گسترش و الحاق
[عمران و معماری] ماده مضاعف
[نساجی] اضافی - اضافه شدن - اضافه کردن - جمع
[ریاضیات] جمع
[آمار] جمع
سایر معانی: (حساب) جمع، اضافه شدن، افزودگی، هر چیز اضافه شده یا الحاق شده به چیز دیگر، الحاقی، اضافی، عنوانی که بعد از اسم فامیل می آید (مثلا : جناب آقای جان اسمیت .john smith, esq)
[حسابداری] گسترش و الحاق
[عمران و معماری] ماده مضاعف
[نساجی] اضافی - اضافه شدن - اضافه کردن - جمع
[ریاضیات] جمع
[آمار] جمع
دیکشنری
علاوه بر این
اسم
addition, surplus, excess, increase, augmentation, overplusاضافه
sum, total, plural, addition, aggregate, summationجمع
increase, gain, increment, addition, growth, enhancementافزایش
attachment, annex, appendix, supplement, addendum, additionضمیمه
addition, bidding, exuberance, abundance, excess, raiseسرک
title, epithet, label, appellation, surname, additionلقب
additionمتمماسم
additionاسم اضافی
additionترکیب چند ماده با هم
ترجمه آنلاین
علاوه بر این
مترادف
accession ، adding ، adjoining ، affixing ، annexation ، attachment ، augmentation ، enlargement ، extension ، inclusion ، increasing