معنی

فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن
سایر معانی: به کار انداختن، کنانیدن، (برای عملیات نظامی) مجهز و آماده کردن، (ماشه ی جنگ افزار) چکانیدن، (مین و نارنجک و غیره) چاشنی را کشیدن، رادیو اکتیو کردن، تخلیص کردن سنگ معدن
[کامپیوتر] انتخاب پنجره ای که می خواهید درون آن بنویسید این عمل از طریق حرکت دادن نشانگر به درون پنجره و فشار یک دکمه انجام می شود در بعضی از سیستمهای عامل باید روی خط عنوان پنجره دکمه ماوس را فشار دهید . راه اندازی قطعهای از نرم افزار از طریق دوبارفشار دکمه ماوس برروی نام و یا تصویر آن نرم افزار نگاه کنید به کلیک ایکن
[برق و الکترونیک] فعال شدن، فعال کردن
[مهندسی گاز] بکارانداختن
[خاک شناسی] فعال