accusation
معنی
تهمت، اتهام
سایر معانی: کیفرخواست، شکایت، ادعانامه، سرزنش، ملامت، حق تهمت
سایر معانی: کیفرخواست، شکایت، ادعانامه، سرزنش، ملامت، حق تهمت
دیکشنری
اتهام
اسم
charge, accusation, indictment, impeachment, denunciation, delationاتهام
accusation, accusation, libel, scandal, defamation, slurتهمت
ترجمه آنلاین
اتهام
مترادف
allegation ، arraignment ، attribution ، beef ، blast ، bum rap ، censure ، citation ، complaint ، denunciation ، dido ، exposé ، gripe ، impeachment ، imputation ، incrimination ، indictment ، insinuation ، recrimination ، roar ، rumble ، slur ، squawk ، stink