accommodating
معنی
مهمان نواز، سازگار، خوش برخورد، مهربان، همراه، مددکار، مشتاق به کمک دادن، انعطاف پذیر، مایل به همکاری، تطبیق، موافقت، منزل، مناسب، خوش محضر
دیکشنری
پذیرش
فعل
accommodate, incorporate, house, embed, infix, insertجا دادن
accommodateهمساز کردن
accommodateوفق دادن با
accommodate, house, home, lodge, roof, shelterمنزل دادن
accommodateتطبیق نمودن
improve, reclaim, modify, correct, rectify, alterاصلاح کردن
accommodateاماده کردن برای
accommodateپول وام دادن
ترجمه آنلاین
انطباق دادن
مترادف
considerate ، cooperative ، friendly ، generous ، handy ، helpful ، hospitable ، kind ، neighborly ، obliging ، on deck ، on tap ، polite ، unselfish ، user friendly