معنی

سایش، خراش، ساییدگی
سایر معانی: (بیشتر در مورد پوست بدن) خراشیدگی، حک، نخ نماشدگی، زدگی، آزردگی، رنجش، خوردگی پوست یا مخاط، فرسایش، ساب شست، شست و ساب، ریش شدن
[خودرو] خراش - سایش
[شیمی] خراش، (بیشتر در مورد پوست بدن ) خراشیدگی، ساییدگی، سایش، حک، نخ نماشدگی، زدگی، آزردگی، رنجش، خوردگی پوست یامخاط، فرسایش، ساب شست، شست و ساب، ریش شدن
[سینما] ساییدگی
[عمران و معماری] سایش - ساییدگی - ساییدن
[مهندسی گاز] سائیدگی، سایش
[زمین شناسی] سایش ساییده و خراشیده شدن سطح سنگ به وسیله اصطکاک یا ذرات سنگی که توسط آب، باد یا یخ حمل می شود.
[بهداشت] خراشیدگی - خراش
[نساجی] سائیدگی_فرسایش_خراشیدگی_سایش
[ریاضیات] ساییدگی، سایش، خراشیدگی
[خاک شناسی] سایش
[پلیمر] سایش، خراش، زدگی، فرسایش، ریش شدن
[آب و خاک] سایش، سائیدگی، خوردگی

دیکشنری

سایش
اسم
abrasion, friction, erosion, attrition, scrubbing, chafingسایش
scratch, scrape, abrasion, scuff, graze, riftخراش
abrasion, erosion, chafe, detrition, fret, state of being chafedساییدگی

ترجمه آنلاین

سایش

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.