aboriginal
معنی
اهل یک اب و خاک، بومی، قدیم، اصلی
سایر معانی: ساکنان اولیه، سکنه ی اصلی، وابسته به بومیان به ویژه بومیان استرالیا، سکنه اولیه
سایر معانی: ساکنان اولیه، سکنه ی اصلی، وابسته به بومیان به ویژه بومیان استرالیا، سکنه اولیه
دیکشنری
بومی
اسم
aboriginalاهل یک اب و خاک
صفت
native, indigenous, endemic, domestic, vernacular, aboriginalبومی
primitive, aboriginalقدیم
main, original, principal, basic, primary, aboriginalاصلی
ترجمه آنلاین
بومی
مترادف
ancient ، earliest ، endemic ، first ، indigenous ، native ، original ، primary ، primeval ، primitive ، primordial