معنی

منزل، مسکن، سکنی، بودگاه، بودباش، مقر، رحل اقامت افکندن
سایر معانی: منزلگاه، کاشانه، خانه، محل اقامت، دوران اقامت، زمان گذشته و اسم مفعول فعل: abide، اشاره کردن، پیشگویی کردن
[حقوق] اقامتگاه، مسکن

دیکشنری

محل سکونت
اسم
house, abode, accommodation, apartment, hearth, dwellingمنزل
housing, dwelling, house, habitation, lodging, abodeمسکن
residence, dwelling, abode, inhabitancy, habitancy, habitationسکنی
abodeبودگاه
abodeبودباش
seat, residence, site, domicile, stead, abodeمقر
فعل
abodeرحل اقامت افکندن

ترجمه آنلاین

اقامت

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.