معنی

بیتکلیفی، وقفه، تعلیق
سایر معانی: سکون، (حقوق) بلاتکلیفی
[حقوق] تعلیق، وقفه، بلاتکلیفی

دیکشنری

تعطیلات
اسم
abeyanceبیتکلیفی
break, pause, interval, hiatus, standstill, abeyanceوقفه
suspension, pendency, hang, stop, interruption, abeyanceتعلیق

ترجمه آنلاین

معطل ماندن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.