[کامپیوتر] انباره کاری ؛ حافظه کاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] تنش مجاز - تنش خدمت - تنش کار - تنش بهره برداری - تنش اجرایی [زمین شناسی] تنش مجاز
[عمران و معماری] طراحی بر اساس تنشهای مجاز
بی کار، بدون عمل، بی حرفه سایر معانی: ناتمام
[عمران و معماری] نیروی غیر فعال
[نفت] وسایل تعمیر
[نفت] کار تعمیر
کارگر، طبقه کارگر سایر معانی: (انگلیس) کارگران، عمله ها، کارگران، طبقه
[ریاضیات] قطعه ی کار
محل کار، کارخانه، اداره (و غیره)، کارجای، کارستان [ریاضیات] منطقه ی کار، منطقه ی کاری، محل کار
کارگاه، اتاق کار سایر معانی: دفترکار
[حقوق] کارها، کارخانه، ساختمان [ریاضیات] کارخانه، عملیات، آثار، عمل کردن