[سینما] پیش نمونه - راش - کپی کار - نسخه کار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] محیط کار، وضعیت کار، موقعیت کار
[برق و الکترونیک] آموزش کار [ریاضیات] بررسی کار، کارسنجی، مطالعه ی کار
[عمران و معماری] سفر به کار
1- پیش رفتن، جلو رفتن، ترقی کردن 2- تبدیل به شکل یا شی بخصوصی کردن 3- پروراندن 4- (دانش یا مهارت) کسب کردن 5-تحریک کردن، انگیزاندن 6- (خودمانی) ورزش شدید کردن
[کامپیوتر] سال کاری
[عمران و معماری] بتن خوشکار
عادی، روزانه، هر روز سایر معانی: وابسته به روزهای کار (نه تعطیلات)، هرروزی، - کار، روزمره، معمولی
(به ویژه کاموابافی و غیره) کیسه ی لوازم و ابزار، کیف مخصوص وسایل کار، جعبه خیاطی
روز کار، ساعت کار روزانه، ایام کار اداری، ساعات کار اداری سایر معانی: روزکار (در برابر: روز مرخصی یا تعطیل)، کار، ساعات کار روزانه، مدت کار در هر روز، day working روز کار، ساعت کار روزانه ...
تهییج شده، ترغیب شده، از کار در امده
[ریاضیات] نمودار مراحل کار، نمودار جریان کار