برای روز مبادا کار کن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(تعداد کل کارگران) نیروی کار، شمار کارگران، نیروی کار، تعداد کارگر
[شیمی] تابع کار [برق و الکترونیک] تابع کار - تابع کار حداقل انرژی لازم برای جدا کردن الکترونی از سطح فرمی فلز تا بی نهایت که برحسب الکترون ولت بیان می شود .
با فعالیت و کوشش راه باز کردن سایر معانی: 1- داخل کردن، وارد (چیزی) کردن، (به تدریج) جا دادن، جاسازی کردن 2- (به تدریج) جا گرفتن یا داخل شدن، مشکلات را از میان برداشتن
[حسابداری] کار در جریان ساخت، کار در جریان پیشرفت [صنعت] موجودی در جریان ساخت، کار در جریان
[صنعت] دستورالعمل کاری
سخت کوشیدن، بسیار کار کردن
مصنوع، اثرهنری، کار هنری سایر معانی: اثر هنری، کار هنری
[پلیمر] کار گسیختگی
[صنعت] بسته کاری، مجموعه فعالیت - A deliverable at the lowest level of the work breakdown structure, when that deliverable may be assigned to another project manager to plan and execute. Thi ...
[حقوق] جواز کار
[سینما] پیش نمونه - راش - کپی کار - نسخه کار