چرخ دار سایر معانی: (در ترکیب) - چرخه، رجوع شود به: wheel horse، چر دار، درترکیب چرخه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(امریکا - خودمانی) اهل زد و بند، دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره، کار چاق کن (سیاسی و غیره)
[زمین شناسی] آشکوب آمریکای شمالی: پلیوسن بالایی (بالای ونتورین زیر هالین).
(شیرینکاری روی دوچرخه و موتورسیکلت و غیره) راندن روی چرخ عقب (درحالی که چرخ جلو در هوا است)، تک چرخ
دوچرخه سوار، راننده، شراعبان، شوفر اتومبیل سایر معانی: (نادر)، سکاندار (wheelsman هم می گویند)، wheelsman راننده
دوچرخه سوار، راننده، شراعبان، شوفر اتومبیل سایر معانی: wheelman راننده
دارای صدای خرخر، خس خس یا خر خر کننده سایر معانی: (سینه یا صدا و غیره) خس خسی، خس خس دار، همراه با خس خس
دانه، کورک، جوش، صدف حلزونی سایر معانی: (جانور شناسی) صدف حلزونی (انواع صدف های درشت دریایی که خوراکی هستند به ویژه از تیره ی buccinidae)
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
هر وقت اقتضا کند، هر وقت مقتضی باشد
یک بار که بفهمد، همینکه فهمید
[ریاضیات] در صورت امکان