(خودمانی) زد و بند کردن، رتق و فتق کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] دریچه های چرخ دار
(گاری یا کالسکه و غیره دارای چند اسب) اسب جلو چرخ، اسب چر کش، اسب نزدیک چر
1- چرخ سرنوشت 2- فراز و نشیب زندگانی
[سینما] نورگیر چرخ ارابه ای
[خاک شناسی] کشت ردچرخی
[عمران و معماری] عبور و مرور وسایل چرخدار
[عمران و معماری] ماشین کانال کن نوع چرخی
چرخ دستی، چرخ خاک کشی سایر معانی: فرقون، چر خاک کشی، چر دستی، فرقان، با چر دستی یا چر خاک کشی حمل کردن [عمران و معماری] فرقون
صندلی چرخ دار سایر معانی: چرخک، نشین بر، صندلی چر دار، صندلی چر دار که برای بردن مردم بیماربکارمیبرند [عمران و معماری] صندلی چرخدار
چرخ دار سایر معانی: (در ترکیب) - چرخه، رجوع شود به: wheel horse، چر دار، درترکیب چرخه
(امریکا - خودمانی) اهل زد و بند، دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره، کار چاق کن (سیاسی و غیره)