[سینما] نورگیر چرخ ارابه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[خاک شناسی] کشت ردچرخی
[عمران و معماری] عبور و مرور وسایل چرخدار
[عمران و معماری] ماشین کانال کن نوع چرخی
چرخ دستی، چرخ خاک کشی سایر معانی: فرقون، چر خاک کشی، چر دستی، فرقان، با چر دستی یا چر خاک کشی حمل کردن [عمران و معماری] فرقون
صندلی چرخ دار سایر معانی: چرخک، نشین بر، صندلی چر دار، صندلی چر دار که برای بردن مردم بیماربکارمیبرند [عمران و معماری] صندلی چرخدار
چرخ دار سایر معانی: (در ترکیب) - چرخه، رجوع شود به: wheel horse، چر دار، درترکیب چرخه
(امریکا - خودمانی) اهل زد و بند، دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره، کار چاق کن (سیاسی و غیره)
[زمین شناسی] آشکوب آمریکای شمالی: پلیوسن بالایی (بالای ونتورین زیر هالین).
(شیرینکاری روی دوچرخه و موتورسیکلت و غیره) راندن روی چرخ عقب (درحالی که چرخ جلو در هوا است)، تک چرخ
دوچرخه سوار، راننده، شراعبان، شوفر اتومبیل سایر معانی: (نادر)، سکاندار (wheelsman هم می گویند)، wheelsman راننده
دوچرخه سوار، راننده، شراعبان، شوفر اتومبیل سایر معانی: wheelman راننده