چیز گذشته را نمیتوان برگرداند، اب رفته بجوی برنمی گردد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماکالای ابریشمی می فروشیم
[ریاضیات] دیدیم که
[ریاضیات] می بینیم که
خواهیم دید
میبایستی سایر معانی: مخفف:، had we میبایستی
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه سایر معانی: زبون، زار، لاجون، کم قوه، کم قدرت، ناچیز، کم استحکام، شل، رقیق، آبکی، (بازار سهام - قیمت ها - وضع ...
[زمین شناسی] دادهه ای ضعیف [آمار] داده های ضعیف
[حسابداری] کارآئی ضعیف
[ریاضیات] انتگرال ضعیف
سبک مغزی، خطی، کم عقلی
سست زانو، دارای زانوهای ضعیف، بی اراده، سست عنصر، بی تصمیم