[نساجی] موج و تاب الیاف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرچین و شکن، موج دار، مواج، پر تلاطم، متموج، پرموج سایر معانی: متلاطم، (مثل موج) پست و بلند، پر تپه و ماهور، ناصاف، ناهموار، لرزان، متزلزل، دارای حرکت موجی، جنبش بعقب و جلو [عمران و معماری] ...
[زمین شناسی] موجی - الف)یک لایه بندی که توسط سطوح محصور موجی تشخیص داده می شود. مترادف: rolling strata. - ب) یک شکل گل میان لایه ای و ماسه لامینه ای متقاطع ریپلی را گویند که در آن لایه های گ ...
[نساجی] پارچه موج دار
موی فردار، گیسوی مجعد
موم، شمع مومی، رو به بدر رفتن، استحاله یافتن، رشد کردن، زیاد شدن سایر معانی: هر چیز موم مانند، پارافین، واکس، (گوش) چرک، ریم، (قدیمی) صفحه ی گرامافون، واکس زدن (کف اتاق یا مبل و غیره را)، بر ...
شمع مومی
(جانور شناسی) موم خستر (انواع حشرات لاک پوست که ماده ی موم مانندی از خود ترشح می کنند به ویژه ericeru pela)
(گیاه شناسی) مورد موم دار (myrica cerifera - بومی امریکای شمالی)
(گیاه شناسی)، نخل موم (ceroxylon andicola)
کاغذ موم دار (که در مقابل آب و رطوبت مقاوم است)، کاغذ مومی (waxed paper هم می گویند)
[سینما] مداد شمعی