رجوع شود به: waney، waney رو بزوال، کاهش یافته، رو بنقصان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(محلی ) رجوع شود به: whop
(تاریخ انگلیس)، قصبه
دارای ارواره کج
جنایت زمان جنگ، جنایات جنگی
جنگازمون، مانورنظامی، عملیات جنگی اموزشی سایر معانی: رجوع شود به: kriegspiel، مانور نظامی دادن، جنگ ورزی کردن، در جنگ آزمون شرکت کردن
(امریکا) جنگ گرای، هوادار ارتش قوی و ناسازگاری با رقیبان
اسب جنگی، افسر یا سرباز دامپزشک سایر معانی: (عامیانه - آدم) جنگ دیده، جنگ آزموده، گرگ باران دیده
جنگ 1812 (میان امریکا و انگلیس)
وزارت جنگ
(سرخپوستان - سابقا) رنگ زدن به صورت برای شرکت در جنگ، (امریکا- خودمانی) جامه ی رسمی، اونیفورم و مدال ها، میان سر پوستان امریکا نقاشی بدن برای رزم وپیکار
کارد وکارد کشی، جنگ سخت، جنگ خونین