[کوه نوردی] حلقة کمری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمر بند، بند کمر، بندتنبان، بند شلوار، بند یا کش دامن، بند زیرشلواری، کمربند [نساجی] کمری (نوار دوخته شده به بلوز یا دامن)
جلیقه، نیم تنه یا ژیلت، لباس زیر شبیه جلیقه سایر معانی: (انگلیس ) جلیقه (امریکا: vest)، جلیقه [نساجی] جلیقه
منتظر شدن، انتظار کشیدن، پیشخدمتی کردن، صبر کردن، چشم براه بودن سایر معانی: منتظر شدن یا بودن، گوش به در بودن، شکیبیدن، چشم به راه بودن، بیوسیدن، آماده بودن، در انتظار بودن، مهیا بودن، (به ع ...
گیاه خاردار، اندکی یایک خرده صبرکنید
کمی صبر کنید
(انگلیس - درانتظار کسی) در خانه ماندن
آماده ی ادامه ی کار، آماده ی تحویل گرفتن کار از کسی دیگر
[کامپیوتر] وضعیت انتظار ؛ حالت انتظار - حالت انتظار مدت زمانی کوتاهی که cpu به منظور گرفتن اطلاعات از حافظه منتظر می ماند . حالت انتظار نام دادر . پردازنده ای که حالت انتظار آن 1 است . 10 تا ...
(سرمیز خوراک) خدمت کردن، پیشخدمتی کردن
[کامپیوتر] زمان انتظار
[ریاضیات] مدل صف، مدل خط انتظار