اجر، مزد، دستمزد، اجرت، کارمزد، دسترنج، حمل کردن، اجیر کردن سایر معانی: روزینه، روزگانه، راستاد، پاداش، جزا، سزا، (جنگ یا کشمکش) کردن، مصاف دادن، (انگلیس - محلی) اجیر کردن، (اقتصاد - جمع) مز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] نرخ دستمزد
میزان دستمزد، جدول دستمزد برای کارهای مختلف [ریاضیات] پایه ی دستمزد، اشل دستمزد
[ریاضیات] سیستم دستمزد
دعوت جنگ تن به تن (که توسط متهم برای اثبات بی گناهی خود اعلام می شد)
شرط بندی
مرسوم، مزد، مقرری [حسابداری] دستمزد
واگن، ارابه، بارکش، با واگن حمل کردن سایر معانی: (انگلیس) رجوع شود به: wagon، wagon واگن
گردونه چهارچرخه که یک باچنداسب انرامیکشد، دارد، واگن چه
[عمران و معماری] کدرسنج واگنر
(فرانسه) واگن مسافربر (دارای بستر خواب)، واگن خواب، واگون لی، اطاق ترن دارای خوابگاه
مسئول واگن، رئیس قطار سایر معانی: مسئول واگن، رئیس قطار