پرگویی، فعل سازی، دراز گویی، بیان شفاهی سایر معانی: پرگویی، دراز گویی، بیان شفاهی، فعل سازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرگو، درازگو
زبانی، شفاها
تحت اللفظی، کلمه بکلمه، لفظ بلفظ سایر معانی: کلمه به کلمه، لغت به لغت، طابق النعل بالنعل، واژه به واژه، دقیق
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: PdSe2
لفاظی، اطناب، سخن پردازی، دراز گویی سایر معانی: طول کلام، فزون واژی
گزاف گویی، پرگویی، دراز نویسی، اطناب گویی سایر معانی: اطناب گویی، دراز نویسی، پرگویی، گزافگویی
verbosity, n•اطناب، پرگویی، درازگویی، لفاظی
(آلمانی) ممنوع، قدغن
(در تزیینات داخلی) مرمر سبز (و رگه دار)، سنگ سبز [زمین شناسی] سرپانتین سبز - یک سرپانتین توده ای سبز تیره که معمولاً دارای رگه های کوچک کربنات کلسیم و کربنات منیزیم است. این سنگ را می توان ص ...
خامی، سرسبزی، تازگی، حالت سبزی سایر معانی: حالت سبزی، تازگی، خامی، سرسبزی
متصدی قضائی اموروابسته به جنگلهای سلطنتی