بخشیدنی، قابل عفو سایر معانی: توجیه پذیر، صرفنظر کردنی، جزئی، (گناه) صغیره، (تخلف یا گناه) بخشودنی، قابل اغماض، قابل گذشت، قابل بخشش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوچکی، ناچیزی، قابلیت اغما
(حقوق) حکم احضار اعضای هیئت منصفه ی دادگاه [حقوق] قرار تشکیل هیأت منصفه
[حقوق] قرار تشکیل هیأت منصفه جدید برای اعاده دادرسی
venesection فصد fasd، باز کردن ورید
(ریاضی) نمودار ون، نمودار ون [کامپیوتر] نمودار ون [ریاضیات] نمودار ون، تصویر ون، شکل ون [آمار] نمودار ون
[ریاضیات] نمودار های ون و اویلر
زهراگینی، سمیت
(به ویژه بال حشره) رگه دار، رگ دار، وریدی، دارای رگهای متعددو بر امده، پراز رگ و ورید، پر عروق
[عمران و معماری] لوله تهویه - لوله هواکش [زمین شناسی] لوله تهویه- لوله هوا کش
بطن، معده سایر معانی: (حقوق) زهدان، رحم، (مجازی) زن، (جانورشناسی) شکم، کاواکی، حفره، شکم، گودی [زمین شناسی] کاواک، حفره - در دیرین شناسی - الف) بخش بیرونی و محدب صدف یک سفالوپود یا گاستروپود ...
هواکش، ناه کش، مفرهوا