گودی، جلگه، شیار، دره، وادی، میانکوه سایر معانی: بازه [عمران و معماری] دره - نقطه مینیمم - آبروی کنار سقف - آبروی لب بام - محل اتصال دو سطح بام - آبروی مشترک بین دو شیب بام [زمین شناسی] دره ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] کف دره، بستر دره.
[نساجی] پنبه با الیاف بلند که در آمریکای شمالی در دره می سی سی پی کشت می شود
[زمین شناسی] نیروگاه مخزنی
[معدن] روش دره پرکنی (معادن روباز)
[زمین شناسی] نوار جانبی کف دره - سطح باریک هموار تا تقعر کم، بین سراشیبی آب شست و کف دره به تنهایی (دشت سیلابی)، که بوسیله پس روی یا فروسایی شیب دیواره دره حاصل می شود. نیز ببینید: پی سنگ کف ...
[سینما] مه آلودگی جانبی [در صدای اپتیک ]
[زمین شناسی] یخسارهای دره ای - یخسارهایی که از سیرک (cirque) یا سیرک های یخساری (cirques) به سمت کف دره یا در امتداد دره جریان دارند.
[عمران و معماری] ناودان بام [زمین شناسی] ناودان بام
[زمین شناسی] رأس دره - بخش بالایی یک دره را گویند.
[زمین شناسی] رودپیچ (مئاندر) دره ای - یکی از دسته های منحنی ها یا خمیدگی های یک دره رودپیچی.
[زمین شناسی] سیرک رأس دره ای - سیرکی که در نوک یک ده تشکیل می شود. مقایسه شود با: سیرک آویزان.