[برق و الکترونیک] فرستنده لامپ خلأ فرستنده ای که لامپ الکترونی آن توان الکتریکی اعمال شده را به توان RF تبدیل می کنند.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] تهویه ی مکشی
[آب و خاک] منطقه وادوز (غیر اشباع)، منطقه ای که بلافاصله در ز
[خاک شناسی] غیراشباع
شهر وادوتس (پایتخت کشور کوچک لیختن اشتاین)
ولگرد، خزپوش، بیکاره، طفیلی، دربدر، خانه بدوش، خانه بدوش، بی کاره، ولگردی کردن سایر معانی: سرگردان، آواره، عیار، دوره گرد، رذل
در بدری، ولگردی، بیخانمانی سایر معانی: خانه بدوشی، آلاخون والاخونی، سرگردانی، آوارگی، عیاری، دوره گردی، vagabondism ولگردی
ولگرد، دربدر، ولگردوار
واهی، وهمی، از روی هوی و هوس سایر معانی: بوالهوسانه، دمدمی وار، هوسبازانه، vagariously خیالی
vagile زیست شناسی جنبده، متحرک، دارای تحرک
(پزشکی) مهبل افروختگی، مهبل تبسی، التهاب مهبل، اماس یا ورم مهبل [علوم دامی] ورم واژن
پیشوند: عصب دهم، واگوس [vagotomy] (قبل از واکه: vag-)