[زمین شناسی] تار بالا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] سطح کنترل بالادست
[ریاضیات] بالامثلثی
[آب و خاک] نقشه باد بالا
[عمران و معماری] تسلیم بالایی
از اغاز، مافوق، برتر، رو، بالاترین، از بالا، از ابتدا سایر معانی: فوقانی ترین، زبرین، فرازین ترین، بلندترین، برجسته ترین، مهم ترین، پراهمیت ترین، مهندترین، فرمندترین، ارجح ترین، برترین، اولی ...
[سینما] تیره تر ظاهر کردن نگاتیو
[عمران و معماری] هره آجری روی دیوار
پیانوی ایستاده، پیانوی قائم
بدرستی، عادلانه
طغیان کننده، بالا رونده
خیز، بلوا، برخاستگی، طغیان، شورش، قیام، بر خیزش، بالا رونده سایر معانی: عصیان، برمخ، سربالایی، برخاست