شسته نشده، حمام نگرفته سایر معانی: جز ومردم عادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] خشکانیدن [آب و خاک] خشک کردن
با نشاط، خسته نشده، از پای درنیامده سایر معانی: نستوه، خستگی ناپذیر، ناستوهیده، نافرسوده، خستگی درکرده
[عمران و معماری] هوانزده [زمین شناسی] هوا نزده، سالم، فرسوده نشده
ناخوش آیند، ناخواسته سایر معانی: ناخوش ایند
مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال سایر معانی: بیمار، بیمارگونه
مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک سایر معانی: (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا
(آنچه که به خاطر سنگینی یا اندازه یا شکل به کار بردن آن دشوار باشد) سخت کاربرد، بدقلق، بدبار، دیرجنب، دست و پاگیر
[زمین شناسی] سرعت بحرانی اونوین - سرعت بحرانی.
از آرزوی خود منصرف شدن، آرزو نکردن
ندانسته، سهوا، اشتباها [حقوق] من غیر عمد، بدون علم و اطلاع، غیر تعمدی
[نفت] نهشت غیر قابل استخراج